iranclip

بانوی دولاب

iranclip

بانوی دولاب

کودکی درداخل قبربه دنیاآمد درکشورموریتانی

کودکی درداخل قبربه دنیاآمد درکشورموریتانی این اتفاق افتاده
مادر بارداربراثربیماری ازدنیارفت ولی کودکش درقبرش به دنیا آمد به گفته شاهدان به شنیدن صدای گریه کودک درداخل قبر مردم به سوی علمان رفتن وخبردادن درداخل قبریک کودک گریه می کند باشنیدن این صدا چندنفرازعلمای زن قبر این خانم راکندن ودیدن کودکی سالم روی سینه های مادرش خوابیده است به گفته این شاهدان کودک هم ازشیر مادرش استفاده کردهhttp://www.wisgoon.com/media/pin/images/o/2014/1/1389852675532699.jpg

تجهیزات مخصوص خودروی ملکه انگلیس + تصاویر

ین خودرو ملکه چیزی از یک جت شخصی کم ندارد.


به گزارش سرویس بین الملل جام نیوز، شرکت خودروی سازی لندرور خودرویی مخصوص ملکه انگلیس ساخته است که دارای بالاترین امکانات می باشد.

 

این خوردروی که ظاهری معمولی دارد اما داخل آن پر از تجهیزات مخصوص از جمله وای فای و بلوتوث می باشد. سیستم نور این خودری نیز با حالت انسان کم و زیاد شده و می توان گفت این خودرو از نظر امکانات چیزی از یک جت شخصی کم ندارد.

 

 

 

زن و شیطان

زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است‌داستان کوتاه خنده دار جدید
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن‌.
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به
خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم
و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم
و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد
و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم